آوخ که چو روزگار برگشت؛ از منْ دل و صبر و یار برگشت

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند جای» ثبت شده است

شیطان در جزئیات نهفته است

انگلیسی‌ها می‌گویند «شیطان در جزئیات نهفته است». نخستین برخورد با این عبارت اینطور است: حقیقت را تنها با دقت در جزئیات می‌توان به کف آورد. خب این چندان هم بیراه نیست. اما راستی چرا از همان اول خودشان نگفتند «حقیقت در جزئیات نهفته است»؟ آخر شیطان چه وجه شبهی می‌تواند با حقیقت داشته باشد؟ 

پس بیایید در برخورد دوم اینطور فکر کنیم که آنها دارند می‌گویند عوامل فریب و گمراهی در جزئیات تعبیه می‌شوند، به این معنا که وقتی می‌بینیم کلیت چیزی برایمان پذیرفتنی است، پس کل آن را می‌پذیریم، غافل از آنکه در جزئیات چیزهای ناپذیرفتنی در کار بوده است که ما با تایید کل، آنها را هم تایید کرده‌ایم. به‌نظر معقول می‌آید. اما یک لحظه صبر کنید! اگر چیزی در کلیت‌اش مقبول باشد و در جزئیات‌اش نامقبول واقعا باید با آن چه کنیم؟! ردش کنیم؟ یعنی یک کلیت مقبول را به‌خاطر «جزئیاتی» کنار بگذاریم؟! و اگر وضع وارونه بود چطور؟ اگر جزئیاتی درست بود و کلیتی نادرست، آنگاه باید کل را بپذیریم؟ یعنی میان یک کل نادرست و یک کل درست، کل نادرست را قبول کنیم و کل درست را رد؟!؟

 

واقعا خودِ این گفته، اگر در جزئیاتشْ ریز و تیز بنگریم، سخن مقبولی است؟ تا پیش از آنکه چنین نبود، شاید شیطان آن در جزئیاتش پنهان شده بود..

۱۶ مهر ۰۱ ، ۲۲:۳۹ ۰ نظر
سعید ابریشمی

بود و نمود: جهان چگونه جایی است؟

1. «همین است که هست»، به‌گمانم این درست‌ترین پاسخ به پرسشِ «جهان چگونه جایی است؟» باشد. نه‌چندان راه پیشی در کار است و نه راه پسی. تعارف را کنار بگذاریم. جهان جای دیگری نیست که ندانیم کجاست. جهان همین جاست، «همین است که هست».

 

2. خداوند خدا در عهد عتیق در پاسخ به موسی که پرسید تو کیستی، گفت «من آنم که هست». با موسی سرِ شوخی داشت؟ یعنی او همین جهان است و جای دیگر نیست؟ بهتر است این پرسش‌ها را از مومنین نپرسیم! ایمان شوخی سرش نمی‌شود، جدی است و جدیت می‌طلبد. پس معنای «جدی» سخن خدا چیست؟

 

3. لابد باید گفت جهان آنقدرها هم «همین است که هست» نیست! جهان در گذر است و جای گذار. هیچ چیز در آن نیست، هرچه گویا در آن است، در واقع دارد در آن «می‌شود». این‌طور «می‌نماید» که «همان است که هست»، وگرنه چندان هم چنین «نیست».

 

4. پس اصلا هرگز چیزی «بوده» است؟ راستش این پرسش بیش از آن جدی است که ما موجودات شوخ و شنگ توان پاسخ‌گفتنش را داشته باشیم. پروتاگوراس، فرزانه‌ی یونانی، پر بیراه نمی‌گفت که «خدایان بس دشوارند و عمر ما بسی کوتاه!»

 

5. راستی چرا خدا با ما، یا موسی‌اش، شوخی نداشته باشد؟! 

۱۴ مهر ۰۱ ، ۱۰:۰۴ ۱ نظر
سعید ابریشمی