1. «همین است که هست»، به‌گمانم این درست‌ترین پاسخ به پرسشِ «جهان چگونه جایی است؟» باشد. نه‌چندان راه پیشی در کار است و نه راه پسی. تعارف را کنار بگذاریم. جهان جای دیگری نیست که ندانیم کجاست. جهان همین جاست، «همین است که هست».

 

2. خداوند خدا در عهد عتیق در پاسخ به موسی که پرسید تو کیستی، گفت «من آنم که هست». با موسی سرِ شوخی داشت؟ یعنی او همین جهان است و جای دیگر نیست؟ بهتر است این پرسش‌ها را از مومنین نپرسیم! ایمان شوخی سرش نمی‌شود، جدی است و جدیت می‌طلبد. پس معنای «جدی» سخن خدا چیست؟

 

3. لابد باید گفت جهان آنقدرها هم «همین است که هست» نیست! جهان در گذر است و جای گذار. هیچ چیز در آن نیست، هرچه گویا در آن است، در واقع دارد در آن «می‌شود». این‌طور «می‌نماید» که «همان است که هست»، وگرنه چندان هم چنین «نیست».

 

4. پس اصلا هرگز چیزی «بوده» است؟ راستش این پرسش بیش از آن جدی است که ما موجودات شوخ و شنگ توان پاسخ‌گفتنش را داشته باشیم. پروتاگوراس، فرزانه‌ی یونانی، پر بیراه نمی‌گفت که «خدایان بس دشوارند و عمر ما بسی کوتاه!»

 

5. راستی چرا خدا با ما، یا موسی‌اش، شوخی نداشته باشد؟!