1) این روزها همه نگرانیم. منازعهی سرنوشتسازی درگرفته و نتیجهی آن از اینجا هیچ پیدا نیست. ندانستن در ایندست مواقع تنها یک بیاطلاعی ساده نیست. نادانستهی ما چیزی است که سرنوشت ما را برای مدتی دراز رقم میزند و ما نمیدانیم اکنون باید درست چه کنیم تا فردا افسوسی نخوریم و دریغا نگوییم. وقتی نادانسته چنین ارجی داشته باشد، دیگر نمیتوان برای دانستناش چندان شکیبا بود. این بیشکیبی با خود تشنگی سوزانی میآورد که برای اطفای آن، خواسته و ناخواسته، آب هر جویی را میچشیم، ولو آبشخورش چندان پیدا نباشد.
اما چاره چیست؟ آیا میتوان به تشنگی گفت طلب آب مکن؟! یا میتوان تشنهلب بود و قید نوشابههایی را زد که چندان هم ناگوار نمینمایند؟
پس بگذارید کار دیگری بکنیم.
2) بیایید به همهی گفتنیها و شنیدنیها -و حتا ناشنیدنیها- گوش بسپاریم. دستِ بالا این است که بخواهند ما را بفریبند یا چیزهایی بگویند که ما را خوش نمیآید. اگر اینقدرها هوشیاریم که نگرانیم نکند گفتهی فریبندهای ما را بفریبد، پس حتا اگر هم فریفته شویم احتمال بالایی هست که بتوانیم با نیروی این هوشیاری خود را از فریب برهانیم. اگر هم گمان نمیکنیم که آنقدر هوشیار باشیم که عنان جانمان را در دست بگیریم، پس بدانیم که «باد ما را با خود خواهد برد» و تقلای بیهودهی ما نیز فایدتی نخواهد داشت. من راستاش هرگز معنای این تعبیر بدقوارهی تازه-در-دهانِ-مسئولان-افتاده، یعنی «سواد رسانه»ای، را نفهمیدم! اگر کسانی بتوانند با مقادیری «سواد» از شر پروپاگانداها در امان بمانند، پس نباید جای نگرانی چندانی باشد، بهویژه اگر مراد ایشان از چنان «سواد»ای همین حرفهای بیسر و تهی باشد که گوشمان را با آن پر میکنند. اگر هم جای نگرانی هست، پس دیگر نباید خیلی روی اینگونه «سوادآموزی»ها حسابی باز کرد.
3) اما اگر فریب خوردیم پاد-زهرش چیست؟ راستاش من چنین نوشدارویی سراغ ندارم، اما فرمولی را میشناسم که شاید هر کس بتواند آن را برای خودش بسازد. فریب در زبان فارسی خوشهی خانوادگی جالبی دارد. یکی از همخانوادههای این واژه، واژهی «فریبا» است. بهخلاف تصور «با سوادان رسانه»، هر چیزی نمیتواند «فریبنده» باشد. چیز فریبنده باید فریبا باشد. «فریبا» اما نه فقط بار منفی ندارد، بل آنقدرها پژواک مثبتی داشته که ایرانیان آن را همچون نام فرزندانشان برگزیدند. فریبا در فارسی چیزی است نزدیک به «زیبا». اگر فریبایی شما را فریفت، گمان نکنید که اهریمنی روحتان را تسخیر کرد و شما را بهگمراهی کشاند. فریباها شاید مژدهی دروغین بدهند، اما یک چیز راست را به شما میگویند: اینکه شما در بن جان خود خواستار شنیدن چه چیزی بودهاید. هر فریبی ما را یک گام از حقیقت دور، و در عین حال یک گام به آن نزدیک میکند. ما از حقیقتِ آنچه در جهان رخداده دور میشویم، اما گامی به حقیقتِ جان خود نزدیک میشویم. اگر میخواهید پادزهری برای فریبها فرآهم کنید، یقهی دم و دستگاههای پروپاگاندا و دروغپراکنی را رها کنید. آنها در بهترین حالت «فریبندگان»اند. شما باید دنبال «فریبا»یی بگردید که در بن ناپیدای جان شما، شما را مهیای چنین فریفتگیای کرد. ببینید کدام خواهش در شما خواهشگری کرده است. تنها در این صورت است که میتوانید زهر فریب را بگیرید. زهر هر فریب دروغ آن است، و دروغ را با راست میتوان شُست. این راست هم هر راستی نیست. یافتن «واقعیت»ای که فریبْ آن را طور دیگر نشان داده نیز کفایت نمیکند. این راست باید شامل این هم باشد که «شما چرا و چگونه ناراست را باور کردید». توضیح این را باید نه در «فریبنده»ی بیرونی و نه حتا در شخص «فریفته»، بل در «فریبا»یی جستجو کرد که میانجی میان فریبنده و فریفته است.
4) و کلام آخر! اگر اهریمنیترین نیروهای عالم باهم تبانی کنند و از آخرین یافتههای علوم شناختی و دانش روانشناسی و عصبشناسی بهره ببرند نیز، باز شما باید فاعل فعل فریبخوردن باشید، نه آنها! آنها میتوانند هزار زمینه و مقدمهی فریبنده را فرآهم کنند، اما تا شخص شما «مرتکب اشتباه» نشوید، هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. حافظ بزرگ بهنیکی گفته است: «شیوهی چشمات فریب جنگ داشت/ ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم». اگر از چشم فریبا بگذریم، باید دقت کنید که حافظ یک فعل را به فریبنده نسبت داده ولی دو فعل را به شخصِ فریفته: «غلط کردن» و «انگاشتن». این شمایید که باید چیزی را چیز دیگری بیانگارید و افزون بر آن، این انگاشتهی خود را بهنادرست عین حقیقت بپندارید. تا این دو کار را نکنید، دچار فریب نمیشوید. پروپاگاندای رسانهها اگر خیلی موفق باشند شما را دعوت میکنند تا چیزی را چیز دیگری بیانگارید. حال گیرم که شما خواسته یا ناخواسته چنین انگاشتید، اما آیا شما هر انگاشتهای را عین حقیقت میپندارید؟ قطعا نه! در جریان آگاهی -و بلکه ناخودآگاهی-ما هزاران هزار انگاشته جاری است. ما هزار گمانه در طی روز به ذهنمان خطور میکند و در خواب شب نیز هزاران انگارهی عجیب دیگر میبینیم. آیا دربارهی تمامشان چنین میپنداریم که عین حقیقتاند؟ ما نهتنها چنین نمیکنیم، بلکه درباره بخش بزرگی از آنها حتا فکر نمیکنیم که آیا درستاند یا نادرست! آنچه جدی است، حرف و سخن رسانهها و تحلیلگرانشان نیست، آنچه جدی است خودِ شمایید! این شمایید که دستآخر باید اولا تصمیم بگیرید کدام انگاشتهها را میخواهید داوری کنید، و در ثانی داور نیز خود شمایید. کسانی که نگران «سواد رسانه»ای دیگرانند، یبش از اینکه نگران «راست و دروغ»ها باشند، نگران اینند که نکند انگاشتههای دیگران از نوع خاصی باشد. آنها برایشان مهم نیست که خرد شما در نهایت راست و ناراست را از هم تمییز خواهد داد. مهم این است که «تصور» چیزهایی در ذهن شما نقش نبندد؛ ولو با نیروی خرد خود آن تصورات را رد کنید. میدانید چرا برای آنها انگاشته/تصور/تخیل مهمتر از پنداشته/تصدیق/خرد است؟ چون گمان میکنند فریبای اصلی همان فریفتگاناند! آنها چون خودشان از بن جان فریفتهی فریفتگاناند، فریبا را همان فریفته میگیرند و پنداشتن را همان انگاشتن. آنها نمیفهمند چرا حافظ در آن بیت، از «شیوهی چشم» مخاطبش میگوید و نه خود او...