به دیدار دوستی قدیمی رفته بودم. از احوال و افکارم پرسید، گفتم این روزها سخت دلمشغول ادبیات و فلسفهی کلاسیک هستم. به رویم نیاورد، اما پیدا بود که از من ناامید شد. پنداری میخواست بپرسد در این ایام پر سوز و گداز دیگر چه جای فلسفه و ادبیات است؟ به او حق میدهم، ادبیات و فلسفه با درک آکادمیک امروزینشان، فرآوردههایی «فرهنگی» برای ایام صلح و گذران وقت و سرگرمی هستند. غریب نیست که از عمدهی اساتید پرکار همان ایام صلح نیز، در این روزها هیچ بانگ معناداری بر نمیآید.
اما راستش را بخواهید نه ادبیات و نه فلسفه، در معنای اصیل و کلاسیکشان، هیچ یک محصولات صلح و دغدغههای «فرهنگی» نبودند. از قضا، شعلههای پرسشهای فلسفی در روزهای پر تب و تاب تباهی و نبرد همه علیه همه بالا گرفته و میگیرد، و پژواک آثار ادبی بزرگ در آوای کوس جنگی است که طنین تواند انداخت. سقراط درست در میانهی جنگهای خانهخرابکن پلوپونزی و درگیریها و بیثباتیهای سیاسی پیاپی آتن بود که طرح کاخ بلند فلسفه را پیافکند و فردوسی و همر نیز گزارشگر دلآزارترین نبردهایی بودند که در سراسر گیتی سراغ داشتند. وانگهی، سقراط و فردوسی و همر و حافظ در این تهلکهی مرگ و زندگی توانستند زیباترین امور را ببینند و از پی آن، جهانی نوآئین را تاسیس کنند. فلسفه و ادبیات فستفودی شدهی امروز که در دپارتمانهای علوم انسانی یا کافهها و کتابفروشیها خرید و فروش میشود، البته هیچ پیوند و نسبتی با آن ریشههای کلاسیک ندارند و نتوانند داشت.
من اتفاقا این روزها تمامی کسانی را که به سائق روزهایی روشنتر و احوالی خوشتر، هر یک به قدر وسع خود پایمردی میکنند فرامیخوانم به خواندن جدی کلاسیکها. نه برای تشفی خاطر یا فراغت یا دستشستن از پیکارشان بر سر صلح و ثبات. باید کلاسیکها را خواند تا اتفاقا راه و رسم درست مبارزه و برچیدن بساط ستم و پیافکنی «کاخهای بلند» را آموخت. کلاسیکها به شما «ایدئولوژی» نمیفروشند. مهم نیست ایدئولوژیتان کدام است یا حتا در کدام سوی میدان هستید. اگر کلاسیکها را خوب بخوانید درخواهید یافت که چگونه زیبا و شرافتمندانه بایستید در ایستاری که ایستادید، و خواهید دانست که شرافت در شیوهی درست ایستادگی است و نه جایی که در آن میایستند.
تردید نکنید که اگر وقتی برای خواندن کلاسیکها وجود داشته باشد، درست در میانهی همین کشاکشهای جانفرسای زندگانی است؛ و نه هرگز در فراغت فرهیختهمآب اساتید علوم انسانی...
عجیبه اما به نظر میرسه فیزیک هم در میانه جنگها (جهانی) و بیماریها (طاعون انگلستان) و انقلابها (انقلاب فرانسه) پیشرفتهای عجیبی کرده، در مورد علوم انسانی برام عجیب نیست که آشوبها باعث به وجود آمدن دیدگاههای ژرف و بدیعی بشه، اما برای فیزیک هرگز رابطه زمانه پر آشوب رو با پیشرفتش درک نکردم و همیشه برام عجیب بوده.
+در مورد تفسیرهای حافظ در پستهای قبلی هم بسیار ممنون، بسی لذت بردم.