1) دوستانم خوب میدانند که در جهان ادب فارسی ارادتی تمامنشدنی به فردوسی دارم، برای همین هم گاهگداری میکوشند این ارادت را به پرسش بگیرند، و شاید بُرّاترین سلاحشان هم این بوده است: «فردوسی شاید افکار و اندیشههای خوبی داشته باشد -مثل ستایش ایران و جوانمردی و خرد و ...- اما نویسندهی خوبی نیست». و خب، چون این دوستان مرا دوست دارند شاید رقبت نمیکنند رک و راست به رویم بیاورند و بگویند «مهر تو به فردوسی اساسا ادبی نیست».
2) پاسخ من اما همیشه این بوده است که «فردوسی را از قضا بیش از هر چیز بابت این دوست دارم که هنر نویسندگی را در پارسی تمام کرده است»! چندان برایم مهم نیست که فردوسی جایی خرد را ستوده یا جای دیگر جوانمردی را. مگر شاعر ستایندهی این جور چیزها را کم داشتهایم؟ در این مواقع است که مخاطبانم گیج میشوند و میپرسند «قوت ادبی شعر حافظ و مولانا کجا و شعر سادهی فردوسی کجا؟»
3) خب این نشان میدهد من و دوستانم چندان در این باره که «نویسندهی خوب کیست؟» توافق نظر نداریم. البته که حافظ و سعدی شعرایی خوبند و من هرگز آنها را از رتبهی نویسندگان خوب، پلهای پایینتر نمینشانم. اما من میگویم آنها خوباند، چون آنچه را فردوسی آغاز کرده به سهم خویش پیگرفتند. اما مگر فردوسی چه چیزی را آغازیده؟ من میگویم «هنر نوشتار» را.
4) نویسندهی خوب کسی نیست که چیزهای خوب را روی کاغذش نوشتهاش بنویسد. نویسندهی خوب کسی است که نوشتارش را در ژرفای جان و روان خواننده بنگارد، بیآنکه به روی او بیاورد که چنین میکند. جان موجود لطیفی است و روان، چنانکه از نامش پیداست، همواره میرود و جایی که بخواهند بندش کنند، میرمد. پس نباید به روی جان و روان آورد که داریم در او چیزی مینهیم. سر و صدا و شلوغبازی و جلوهنمایی هرچه قدر هم که گوش و چشم ما را پر کنند، جان و روان ما را میرمانند. همین است که از خیل سترگ آثاری که به مذاق ما خوش میآیند، بهرهای اندک و خرد در «یاد» ما میماند.
5) اما فردوسی این هنر شگرف «نگارش در بطن جان» را از کی و کجا آموخته است؟ از آئیننامگهای باستانی؟ شاید. از شاعران پارسیگوی؟ شاید. اما گوهر این هنر چیزی است که هیچ کس نمیتواند به دیگری بیاموزاند. برای نگارش روی لوح جان، باید جان را بشناسی و برای شناختن جان به جای دیگری نمیتوان رجوع کرد جز به خود. اگر کسی خود را نیک بشناسد، آنگاه شاید بتواند در جان دیگری نیز اثری بگذارد. این چیزی است که نویسندهی نیکو میداند. نوشتار اگر پنجرهای رو به جان خود نباشد، پردهای ستبر خواهد شد فراروی هر گونه حقیقتی، ولو گزارشی واو به واو از حقایق باشد..