«از در تنگ درآیید که هرآینه در بزرگ و راه فراخ به هلاکت میفرجامد» (متّی 7:13-14)
این آیهی انجیل را همیشه دوست میداشتم؛ هرچند تنها در مقیاسی فردی و نه اجتماعی. سرشت این گفته فردی است، چرا که اگر بنا باشد همگان «از در تنگ درآیند»، نخستین چیزی که تباه میشود همان کنندگان این کارند! شاید به همین سبب بود که در ادامهی این آیه آمده است «پیمایندگان این راه [=راه فراخ] بسیاراناند».
بگذریم؛ در عمر کوتاهم از معدود نوبتهایی که گوشم بدهکار سخنی آسمانی بوده، یکی همین مورد است. کتاب نخست ترجمهام، کتابِ دشواری بود که پوست از سر من و همکارم کند، و تازه در کتاب دوم بود که اندک آب خوشی از گلویم پایین رفت. رسالهی کارشناسی ارشدم موضوعی در سطح رسالهی دکتری داشت و البته باید بگویم که نتوانستم چنانی که باید از پسش برآیم. اما باز درس نگرفتم و برای رسالهی دکتری به سراغ موضوع بسیار دشوارتری رفتم که نه فقط در ایران، بلکه کمتر پژوهندهای در جهان سراغش رفته است. هرچند که بهخلاف وعدهی انجیل، چندان مزهی رستگاری و زندگانی جاوید را هنور نچشیدهام، اما هنوز که هنوز است وقتی وسوسهی انجام کاری بزرگ به جانم بیوفتد، شوری جوانسالانه تنم را در مینوردد و میلرزاند. از جملهی این «بیموالاتی»ها اتفاقی است که در آستانهی آن هستم و هنوز ابعاد دشواری و بزرگیاش برایم پیدا نیست. قصه از این قرار است که بعد از گفتگو با یکی دو نفر از دوستانم، از «آرزوی دور و درازم» برای ترجمهی کتابی مهم و دشوار و شورانگیز گفتم. آن دوستان هرکدام جداگانه گفتند «پس چرا دست به کار نمیشوی؟» من اما این گفتهشان را حمل بر تعارف و روحیهدادن کرده بودم. دیروز که برای تحویل نسخهی بازبینی کتاب دوم سری به ناشر زدم، با این پرسش غیرمترقبه رویارو شدم: «شنیدهایم که میخواهید کتاب مهمی را ترجمه کنید!» طبیعتا میباید جا میخوردم و میپرسیدم کدام کتاب؟! جا خوردم، اما چیزی نگفتم؛ اندکی درنگ کردم و گفتم: «آه بله! کتاب بسیار مهم و خارقالعادهای است...». بیاینکه درست بفهمم چه میگویم شروع کردم به توضیح محتوای کتاب و قانع کردن ناشر برای انتشارش! وقتی از اتاق بیرون میآمدم هنوز خوب دستگیرم نشده بود که درست چه میگفتم. توی آسانسور بودم که یادم افتاد در پایان گفتگو به ناشر قول دادم تا نمونه کار را طی چند هفتهی آتی بفرستم!
راستش درست نمیدانم کاری که مرتکب شدم حماقت بود یا گزینشی درست. من تازه ابتدای کار رسالهی دشوار دکتری هستم، هزار گرفتاری ریز و درشت دیگر دارم و این کتاب، اثری است دشوار و حجیم -حدود 600 صفحه!- که نه ارتباط مستقیم با پژوهش دکتریم دارد و نه حتا بهخلاف دو کتاب قبلی، تخصصی یا فلسفی شمرده میشود. هیچ دلیل معقولی برای انجامش ندارم، مگر همان شور انگیزانندهای که با هر بار خواندن آن آیه در بن وجودم احساس میکنم...
موفق و ثابت قدم باشید :)